**راز زیبای زندگی**

وإِن یَکادُالّذینَ کَفَروالَیُزلِقونَکَ بِأَبصارِهِم لَمّاسَمِعُواالذِّکرَویَقولونَ إِنَّهُ لَمَجنونٌ ومَاهُوَ إِلاّذکرللعالمین

**راز زیبای زندگی**

وإِن یَکادُالّذینَ کَفَروالَیُزلِقونَکَ بِأَبصارِهِم لَمّاسَمِعُواالذِّکرَویَقولونَ إِنَّهُ لَمَجنونٌ ومَاهُوَ إِلاّذکرللعالمین

مرخصی ... داداشی جونم اومد

پریشب از گردن درد که فک کنم ناشی از خوابیدن با بدن گرم جلو کولربود گذشت اونم چه دردی ... شامم همسری زحمتشو کشید ... جوری درد داشتم که دیروز نتونستم بیام شرکت ... تا نه خوابیدم چه لذتی داره !!! ... صدای گنجشکا همراه با نور اول صبح که افتاده رو پرده اتاق خواب و یه جورائی اتاقو  روشن کرده ... انگار داره بهت میگه پاشو دیگه خجالت بکش صبح شد ...  بیدار میشم ... یه کم رو مبل جلو تی وی دراز کشیدم ...

 اما نه بازم نمیتونم بخوابم رو مبلا هم بخاطر عذاب وجدان که نمیزارم همسری بخوابه ... هم اینکه خراب میشن خوب یه عالمه با همسری گشتیم تا پیداشون کردیم ... چقدرم ذوق کردیم از اینکه اون چیزی که میخواستیمو پیدا کردیم ... بعد از دو هفته گشتن طاقت فرسا بخاطر گرما اونم با اونهمه خستگی بعد از ساعت کاریمون و زیر و رو کردن بازار مبل ... وقتی پیداش کردم بگو شاید ده بار هی راه میررفتیمو مغازه ها رو میدیدیم و من میگفتم همسری من همونو میخوام ... همسریم میگفت خوب ... من دوباره ... همسری میخوام ... همسری باشه بزار یه کم دیگه بببینیم ... من: خوب ببینیم  ... چند قدم میریم میبینم نه دیگه نمیخوام ببینم من انتخابمو کردم ... دوباره من میگم ... همسری همینو میخوام دیگه بیا بریم سفارش بدیم دیگه ... همسری : صبر کن دختر تو چقدر  عجولی ... سر سرویس خوابم و سرویس طلا و آئینه شمعدونم همینجوری بودما ... عینه این بچه تقسا اه اه ...   

یه نیم ساعتی که دراز کشیدم بلندشدم دو سه تا ماسک رو صورتم گذاشتم یه ماسک لایه بردار یه ماسک توت فرنگی یه ماسک خیار... بعدم به موهام روغن زیتون زدم آخه ارث سفیدی مو داریم هر چند موهامو رنگ میکنم اما اینم میزارم که سفیدتر نشن ... بعدم دوش میگیرم ... یه عالمه هم تلفن بازی دوتا خواهر شوهریا که یکیشون نبود٬ جاری٬ مادرشوهری با دوتا از خاله هام وعروس خالم ... خلاصه سعی کردم دل همه رو بدست بیارم ...   

بعدم قیمه نثار خوشمزه رو با کلی ذوق و خیلی با دقت پختم ... کل آشپزخونه رو هم که به افتضاح کشیده شده بودو تمیز و مرتب کردم و یه کوه ظرف شستم ... ژله هم درست کردم ... مامانی و داداشی جونمم شام اومدن خونمون ... همسری ساعت ۹ اومد ... شامو خوردیم ساعت ۱۱ مهمونا رفتن و من ظرفارو شستم و دیگه خوابیدیم .

نظرات 7 + ارسال نظر
بهناز دوشنبه 14 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 11:05 http://bghahremani.blogfa.com/

الان گردنت خوب شده؟
خسته نباشی از کار

ممنون عزیزم بهترم

سایه دوشنبه 14 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 11:22 http://didarema.persianblog.ir

وای وای نگو از خرید مبل که ما پدرمون درومد . فقط دوبار کل بازار مبل یافت آبادو زیرو رو کردیم دو بار دلاوران رفتیم و یه بار هم سمت بازار دماوند .

اووووووووووووووووووه ... واقعا شما از ما بیشتر سختی کشیدینا ... دو بار بازار مبل یافت آباد؟؟؟ نگووووووووووووووووو ...

فیروزه دوشنبه 14 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 11:35

بهتره گردنت؟ ...
دستور قیمه نثار رو میگی تا یاد بگیریم؟ ... من خیلی قیمه نثار دوست دارم ...

اوهوم بهترم عزیزم ...
آخه اندازه ها رو نمیدونم چه جوری بگم که ...
دوتا پیازو پیازو خلالی میکنی ... تفت میدی ... بعد گوشت قیمه ای رو میریزی توش و تفت میدی ... ادویه هم چوب دارچین و هل میریزی ... یه کمم آب میریزی تا گوشتا بپزه ... آخرم زعفرون دم کرده و لیمو عمانی ... بعد میزاری تا خوب جا بیفته ... خیلی آبدار نباشه اما گوشتم نباید خشکه خشک بشه ... یعنی آبش حالت لعابی بگیره و به روغن بیفته ... بهدم چوب دارچینا و لیمو و هل رو در میاریم ...
آجیلشم اینطوریه که مقدار خلال پسته و بادوم دوبرابر زرشک باشه ... یعنی خلال پسته و بادووم هر کدووم یه پیمونه اما زرشک نصف پیمانه ... همه رو خیس میکنی جدا جدا ... تا نرم بشن ...
بعد خلال پوست پرتقالو ( همون نصف پیمانه ) چهر بار میجوشونی و آبشو میریزی بیرون تا تلخیش بره ...
بعد کره رو تو ماهیتابه با یک و نیم قاشق شکر آب میکنی ... بعدم دو قاشق زعفروون دم کرده میریزی تا قشنک شکر آب بشه ... بعد خلا پوست پرتقالو توش میریزی بعدم خلالای بادووم و پسته آخرم زرشک ... بعد از یه تفت کوجولو زیرشو خاموش میکنی ...
برنجم دم میکنی ... بعد تو دیس یه لایه برنج یه لایه گووشت یه لایه برنج و لایه آخر این آجیل آخری رو میریزی روی دیش ... هم خوشمزس ... هم خیلی ظاهرش هوس انگیزه .. هم خوش عطر و بو
اوووووووووووووووووووووووووووم دهنم آب افتاد که
اولین ارم بود پختما ممکنه یه جاهائی خوب دستورو نگفته باشم یام روش بهتری داشته باشه اما مال من که عااااااااااااااااااااالییییییییییییییی شد

فلفل بانو دوشنبه 14 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 11:42

وای چه خوبه آدم اینطوری تو خونه باشه ها

آره خیلیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی فلفل جوون خیلییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی

مریم دوشنبه 14 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 12:07

ایشالله هرچی درد و بلا ازت دورشه عزیزبا تاخیر خرید مبلارو تبریک میگم.منم مثل تو موندم چه مدل مبلی بخرم خیلی سخته.تمام وسیله هام چوبه حالا موندم چوب بگیرم/چرم بگیرم /ژارچهای بگیرم/خوش به حال شما که خریدین.مهربونم مال شما از چه نوعیه و چقدر براتون تموم شد/

مبلای ما چوبیه رنگ پارچشم کرمیه ... هم راحتیه هم استیل پایه ها ی کوتاه داره ... با ناهار خوری حدود ۲۷۰۰ شد ... تو هم میخری خانمی غصه نداره که

سیندخت دوشنبه 14 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 12:29

خدا بد نده...مواظب باش این روزا همه چی می تونه ناشی از سرمای کولر باشه...
به به کدبانوووووووووو...قیمه نثار...هوووووم...نوش جون...
منم اوایل زیاد به مبلامون می رسیدم و همیشه روکش داشتن چون رنگشون صورتیه روشنه! اما بعد دیدم دلم میگیره...روکشا رو برداشتن همانا و الان مبلها به فلاکت افتادن همان! تو فکر تعویضشونم!‌

من خیلی روشون وسواس دارم سیندخت جونم ...

سحر دوشنبه 14 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 12:44 http://www.spbk.persianblog.ir

چه حالی میده آدم یه روز کاری تو خونه باشه انگار تموم کارای عقب افتادش تموم میشه

اوهووووووووووووووووووووووم خیلییییییییییییییییییییییییییییییی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد