**راز زیبای زندگی**

وإِن یَکادُالّذینَ کَفَروالَیُزلِقونَکَ بِأَبصارِهِم لَمّاسَمِعُواالذِّکرَویَقولونَ إِنَّهُ لَمَجنونٌ ومَاهُوَ إِلاّذکرللعالمین

**راز زیبای زندگی**

وإِن یَکادُالّذینَ کَفَروالَیُزلِقونَکَ بِأَبصارِهِم لَمّاسَمِعُواالذِّکرَویَقولونَ إِنَّهُ لَمَجنونٌ ومَاهُوَ إِلاّذکرللعالمین

***السلام علیک یا ابا عبدالله***

  

***وإِن یَکادُالّذینَ کَفَروالَیُزلِقونَکَ بِأَبصارِهِم لَمّاسَمِعُواالذِّکرَویَقولونَ إِنَّهُ لَمَجنونٌ ومَاهُوَ إِلاّذکرللعالمین *** 

یادته چقدر دنبال کار گشتمو پیدا نکردم ؟ 

یادته همه میگفتن سابقه کار ؟ 

یادته چقدر خسته و افسرده شده بودم؟ 

 یادته ازت خواستم تا محرم حاجتمو از خدا بگیریو بادست خودت بهم بدی؟ 

 یادته چند ماه بعد وقتی حاجتمو با دست خودت دادی اصلا یادم نبود که کار توئه ؟ 

 یادته وقتی تو روز اول کارم تقویمو نگاه کردم که ببینم چندمه ماهه ؟چرا وسط هفته اونم سه شنبه خواستن برم سرکار؟ 

یادته خشکم زدو تمام بدنم مور مور شد یادته تقویم جلوی چشمام پشت یه عالمه اشک تار شد؟ یادته چقدر گیج شدم؟ 

 آخه اون روز نه اول ماه بود ٬ نه اول هفته ٬ اول محرم بود . تو حاجتمو بهم تو روز اول ماهت بهم دادی ؟ 

 باورم نمیشد اینقدر واضح؟! میدونستی سر به هوام نه ؟؟؟

 این کارو کردی که بفهمم بازم میتونم روت حساب کنم ؟؟؟ 

تا آخر عمرم این محبتتو یادم نمیره امام خوبم . امام حسینم . خیلی دوستت دارم امام مهربونم . 

 

 نمیدونم بدون شما بندگان خاص خدا چطوری میشه زندگی کرد ؟  

 

حالام یه حاجت بزرگ دارم از یه جنس دیگه میدونم که برام دعام میکنین .   

        ***السلام علیک یا ابا عبدالله***  

  

***اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم ***  

***وإِن یَکادُالّذینَ کَفَروالَیُزلِقونَکَ بِأَبصارِهِم لَمّاسَمِعُواالذِّکرَویَقولونَ إِنَّهُ لَمَجنونٌ ومَاهُوَ إِلاّذکرللعالمین ***

 

نظرات 11 + ارسال نظر
سیندخت شنبه 12 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:17

خیلی دوستت دارن این بنده های خوب خداها... خدا از بس دوستت داره ...
التماس دعا دارم دوستم توی این شبا... به یادم باش

بنده های خوب خدا همه رو دوس دارن ... همه رو ... کاش یه روزی برسه که شرمندشون نباشم از گناه ... محتاجم عزیزم توهم به یادم باش .

زهرا شنبه 12 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:47 http://zizififi.persianblog.ir

خدا ایشالا بازهم حاجت روات بکنه...خانومی اگه تو این روزها سیمت متصل شد دعا واسه من و خانواده ام یادت نره ها...اسم امام حسین که میاد ناخوداگاه چشمام خیس میشه و پراز اشک

ممنونم زهراجوون ...

آلما شنبه 12 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 12:49

خدا به هممون کمک کنه به خواسته هامون برسیم

sepideh شنبه 12 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 13:04 http://lahzehayesepid.blogsky.com


حسین بیشتر از آب تشنه لبیک بود...

اما افسوس که به جای افکارش، زخم‌های تنش را نشانمان دادند و بزرگترین درد او را بی‌آبی معرفی کردند...


"دکتر علی شریعتی"

یلدا یکشنبه 13 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 09:37 http://khanoomtala20.blogfa.com/

حاجت روا بهار خانومی

Sepideh یکشنبه 13 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 17:11 http://lahzehayesepid.blogsky.com


در روزها و شب‌های پر از غم و غریبی، روزهایی که خلف وعده و پیمان‌شکنی در کوفه بیداد کرد و زمین و آسمان را لرزاند..

در روزها و شب‌هایی که دل پسر فاطمه را شکست و اشک کودکانش را جاری کرد..

در روزها و شب‌هایی که دل اهل بیت حسین را لرزاند..

اگر چشمانتان بارانی شد، التماس دعا..

بر دشمنان اباعبدالله (ع) تا صبح قیامت لعنت...

sepideh چهارشنبه 16 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 08:05 http://lahzehayesepid.blogsky.com


السلام علیک یا اباعبدالله

یادتان باشد لباس مشکیم را تا کنید‌..

گوشه ای از قبر من این جامه را هم جا کنید..

کاش من در شام تاسوعا بمیرم تا شما

خرجیم را نذر خرج ظهر عاشورا کنید..

دخملی چهارشنبه 16 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 19:02

بهار جونی ! یه چیزی رو هی با خودم کلنجار رفتم که بگم یا نه ...
اما تصمیم گرفتم بگم ... چون ماها دوستای هستیم که بدون هیچ رنگ و ریا و تزویری انقدر باهم دوستیم که شاید کمتر دوستی تو دنیای واقعی اینجوری باشه ...
می دونی بهار ! فک میکنم تو حق داری که این همه هم خدا رو هم ائمه رو دوست داشته باشی چون تا حالا شاید بیشتر چیزای که خواستی رو بهت دادن ...
چند تا پست اخریت خیلی منو تو فکر برد خیلی ... که چرا خدایی که میگن مهربونه اییییییییییییین همه بین بنده هاش فرق میزاره ...
ببین من اصلا از اول این قدر بی اعتقاد نبودم ... همیشه یه اعتقاد قلبی خیلی محکم با خدا و اماماش داشتم ... همیشه ...
اما تو چند مورد خیلی بزرگ ... خیلی خیلی بزرگ ... هرچی صداشون کردم هیییییییییییییچ جوابی نشنیدم ...
هیچ !
کم کم ازشون دور شدم ... انقدر دور که به وجودشون و بودنشون شک کردم ...
و حالا ... میدونی که حالم رو ! نیازی به گفتن نیست ...
اما می دونی به این نتیجه رسیدم که خدا برای یه ادم هایی خیلی مهربونه و دستشون رو محکم میگیره و یه ادمای مثل من رو خیلی خیلی راحت پس یم زنه ...
تو باید هم بنده خوبی باشی براش ... انقدر حضورش تو زندگیت پر رنگه که م یتونی چند تا پشت در موردش بنویسی ... اما من انقدر بی مهری ازش دیدم که چندین برابر پست های تو می تونم بنویسم که صداش کردم و نبود ...
می دونی با پست های تو دارم به این نتیجه میرسم که خدا فقط برای بعضی ها هست ...
نمی دونم کامنتم درست بود یا نه ...
نمی دونم تاییدش میکنی یا نه ... اما خیلی دوست دارم به حرفام فک کنی و برام جواب بنویسی ...

دخملی جوون اصلا باهات موافق نیستم ... یعنی تو هیچ نقطه مثبت و نعمتی تو زندگیت نداشتی ؟؟؟ هیچی؟؟؟
نمیتونم باهات الان بحث کنم چون حس میکنم یه لجاجت خاصی داری تو این مسائل ...
دخملی جوون تو همه زندگی منو مگه میدونی ؟؟؟ نه خیلی چیزا هست که ازش خبر نداری چون من اصلا نگفتم ... تو الان نتیجه خوب صبراو دعاهامو میبنی از حس روزای پریشونیم چه خبر داری؟؟؟
روزای سخت زیادی داشتم اما یه دل قرصم داشتم یه امید بزرگم داشتم که نذاشته از هم بپاشم ...
حالا بزار به مرور مینویسمشون تا ببینی چه ها کشیدم کشیدیم اما سر اعتقادو اعتمادمون به خدا وایستادیم به قدرتشو مهربونیش شک نکردیم این راز حاجت روائیمون بود ... هر جام نشده صلاحشو قبول کردیم چون بهش اعتماد داریم به قدرتش به مهربونیش به خواستن صلاح بندش ... به تقدیرو سرنوشت ... وقتی به کسی اعتماد داری کاملو واقعی خودتو میسپردی دستش تمامو کمال ...
دخملی تو چرا فکر میکنی من درد بی پدریو نکشیدم از دستش ندادم ... یه روز واست مینویسم داستان تلخشو روزائی رو که مرده بودم از غم ... بزار بنویسم بعد قضاوت کن ... من دقیقا میفهممت ...بابام رفته بود ... جریان عجیبیه خودم یادم میاد حالم بد میشه .... صبر کن

mina پنج‌شنبه 17 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 13:45 http://moj1364.blogfa.com

بهاری منم دقیقا تو این برهه از زندگیم پس چرا نمیشه

صبررررررررررررررررر مینا جون صبر

دخملی دوشنبه 21 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 23:03

بهار جونم من لجاجت ندارم ... من فقط از خدا خیلی سختی دیدم ... مرگ ناگهانی پدرم رو هیییییییییچ جوری نمی تونم توجیه کنم ...
می دونی مهم اینه که الان سایه پدرت رو سرته اما پدر من دیگه هیچ وقت نمیاد هیچ وقت ...
داغ خاله جوونم برای همه مون کافی بود اما بابا ... خیلی سخته خیلی ...

دخملی جونم دوس ندارم با هم بحث کنیم ... آخه تو اصلا به ریشه اعتقادات من اعتقاد نداری پس بحث نمیکنیم چون بیفایدس ... فقط ممکنه باز از هم برنجیم ... من زیادی حساسم باز قهر میکنما ...

جوجو سه‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 14:12 http://jojo-pishii.blogfa.com/

سلام خوبی؟وب خوبی داری....من لینکت میکنم...میشه بلینکیمون؟؟؟[قلب]

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد