این دو سه روزه مادربزرگم رو آوردن (دیار غربت !) تا بستری بشه تو بیمارستان، البته خدا رو شکر حالش خوبه ، ولی خب به خاطر سن بالاشون دکتر خواسته که حتما همراه همراهش باشه!
پریشب هم قرعه به نام من افتاد و ساعت 9 شب عمه ام زنگ زد که تا 20 دقیقه دیگه خودتو برسون !! یعنی اصلا من خبر نداشتم که بستری شده ها! آخه عمه ام هم همین دیار غربت ساکنه منتها ما در حد صله ارحام فقط باهاشون ارتباط داریم
خلاصه منم همون پای تلفن باید تصمیم می گرفتم که چی بهش بگم! همسری هم کنارم ایستاده بود ، با اشاره گفت هر جور خودت می دونی و به عمه ام گفتم باشه ! اومدم
همسری هم با مهربونی همراهیم کرد و نیم ساعته منو رسوند به بیمارستان!
بماند که اصلا شب رو نتونستم خوب بخوابم! ساعت 5.5هم که برای نماز بیدار شدم ! دیگه پرستارا نذاشتن بخوابم سرم درد گرفته بود از بی خوابی!
ولی خب باز خدا رو شکر همه چی خوب بود!
این وسط من بودم و همسری ای که اولین بار ( تو این دیار غربت!)شب تنهاش میذارم و کلی غصه خوردم ! وای از همون دقیقه ی اول دلم براش تنگیییید
شروع کردم به پیامک دادن بهش! چون نمیشد بلند بلند تو اتاق بیمار با تلفن حرف بزنم ! منم که بلد نیستم آروم حرف بزنم
متن پیامک هامون بدین شرح بود :
من : عزیزم مواظب خودت باش ، دوست دارم ، ممنون که اجازه دادی بیام ، دوست داشتم پیشت باشم ولی :(
همسری: عزیزم شبت بخیر ، امیدوارم چنین شبی که دور از هم هستیم ،تو زندگی مون تکرار نشه ،دوست دارم
من : فدات شم ، انشالله ، دوست دارم
همسری : خوشگلم قبول باشه ، چقدر سخته دور از شما بودن ،خوابیدن ، نمازخوندن ،...زودی بیا پیشم ، اصلاحوصله ندارم !:( ( این بعد از اینی بود که همسری منو برای نماز صبح -تلفنی- بیدار کرد )
من :فدات شم ، از تو هم قبول! اگه بدونی چطور نماز خوندم! اینجا که همه خوابن!دوست دارم هزار تا !
همسری :آخیش ، چقد به عروسکم سخت می گذره ، چون برای مادربزرگته عیب نداره ،دوست دارم
من: فدات شم جیگرم ، بخواب خوابای منو ببینی !
همسری :چشم گلم ، تو هم همینطور!
من : من از همون 5.5 که برا نماز بیدارم کردی !!بیدارم :( (حدودای 8 بود این پیامک )!
همسری ساعت (9)!!!: عزیزت ! حالا از خواب بیدار شد، چرا گلم خوابت نبرد؟؟بمیرم برات ! خونه بیای میتونی کلی بخوابی
تا اینکه همسری ساعت حدود 10 اومد دنبالم و آوردم خونه
خلااااااااااااصه چرا اینا رو گفتم!!
اینا رو گفتم که اینم بگم !: میدونید اوایل که عقد کرده بودیم همسری چطوری اس می داد؟؟
من همه اس ام اس ها رو تقریبا نگه داشتم و گاهی می خونمشون و کلی می خندم
اولین اس ام اس یه روز بعد عقدمون :
سلام- چه خبر؟
دومین اس ام اس دو روز بعد عقدمون :
زهرا جون یادم بیار شب که اومدم خونتون یه چیزی برات تعریف کنم!!!
سومین اس ام اس ( در جواب اس ام اام س من : سلام عزیزم ،داشتی نماز می خوندی؟)روز سوم عقدمون !!!:
سلام تازه از نماز برگشتم ، برای نماز هم گوشیمو نبرده بودم مسجد!!
!!!!
میبینید!! اوایل همسری روووووزی یه اس ام اس میداد!!!!!فقط اونم با این متن عاشقانه که می بینیدالبته همیشششششششششششه و از همون اول مهربونی و خوش اخلاقی شو داشتماشالله
ولی خب مکتوب یه چیز دیگه اس!! قدیما عاشقا برا هم نامه می نوشتن الان اس ام اس میدن
حالا چی شد که اس ام اس های همسری ِ مهربون اینطوری شد!؟
با توجه به تجربه هایی که از بقیه داشتم ، شروع کردم به استفاده از لفظای قشنگ تو اس ام اس ، استفاده از همون واژه هایی که خودم دلم می خواست بشنوم ، و مث یه معجزه ! فقط دو سه روز طول کشید تا همون واژه ها و بلکه واژه های بهتر وارد دایره ی لغات اس ام اسی همسری بشه ( جملمو )
شاااید به یه هفته نکشید که دیگه غالب اس ها مون عشقولی شدن و الان که همه اینطورین !
یعنی هر چیزی که می خوایم با پیامک به هم بگیم یه ( دوست دارم ) ( قربون وصدقه ) اضافه اش می کنیم
البـــــــتــــــــه: آدما مثل هم نیستن ، شاید این پروسه برای یکی یه ماه طول بکشه ، برای یکی یه سال برای یکی یه هفته!
مهـــــــــــــــــــــم اینه که از طرف مقابلمون انتظار نداشته باشیم بلکه نیاز به محبت کردن رو درونش تحریک کنیم تا خودش از ما هم جلو بزنه
خوشبخت باشیــــــــــد
راستـــــی : عاشــــــــــورا فکـــــه بودیم ، جایتان خالی