**راز زیبای زندگی**

وإِن یَکادُالّذینَ کَفَروالَیُزلِقونَکَ بِأَبصارِهِم لَمّاسَمِعُواالذِّکرَویَقولونَ إِنَّهُ لَمَجنونٌ ومَاهُوَ إِلاّذکرللعالمین

**راز زیبای زندگی**

وإِن یَکادُالّذینَ کَفَروالَیُزلِقونَکَ بِأَبصارِهِم لَمّاسَمِعُواالذِّکرَویَقولونَ إِنَّهُ لَمَجنونٌ ومَاهُوَ إِلاّذکرللعالمین

روزمره اما شیرین

  ساعت ۸ تازه رسیدیم خونه و من از خستگی غش کردم رو تخت لباسامم ریخته بودم  رو زمین ... یه کم استراحت کردم ... بعد بالشتمو گذاشتم این سر تخت تا گلدونای نازمو تو تراس ببینم و سرحال بشم ... آخ که چقدر انرژی میدن این گلدونای کوچولو ... دلم همش واسشون تنگ میشه ... تا میرم تو خونه دوست دارم برم بهشون سر بزنم حیف که وقت ندارم وگرنه میشستم یه ساعت نازشون میکردمو قربون صدقشون میرفتم ...   

http://s1.picofile.com/khaterate-bahar89/DSC00791.JPG 

http://s1.picofile.com/khaterate-bahar89/DSC00790.JPG

بالشتمو دوباره گرفتم دستمو رفتم تو پذیرائی تا همسری یه کم پشتمو ماساژ بده خستگیم در بره بلند شم به خونه زندگیم برسم ... دستش درد نکنه همسر مهربونم ... واقعا دستش شفاست ... همین که سر حال شدم ... دوئیدم تو آشپزخونه تا شاممونو داغ کنم و بخوریم ... چشمم به توت فرنگیای تو یخچال افتاد به همسری گفتم میخوری الان میخوام شام و بیارماااا ؟؟؟ گفت ... میشه نخورم؟؟؟ یادم انداختی... توی یه پیشدستی چند تا دونه گذاشتم بردم با هم خوردیمشون... عجب میوه خوشمزه ائیه  ...  

http://s1.picofile.com/khaterate-bahar89/DSC01042.JPG 

http://s1.picofile.com/khaterate-bahar89/DSC01040.JPG 

 شامم به همراه همسری آماده کردیم ... خوراک لوبیا داشتیم ... خیلیم خوشمزه شده بود اما من کم خوردم که چاق نشم ... اما همسری کم مونده بود منم بخوره ...  

 http://s1.picofile.com/khaterate-bahar89/DSC01043.JPG

سفره رو هم با هم جم کردیمو دراز کشیدیم ولی خوابم برد از ساعت ۱۰ تا ۱۲... ۱۲ بود بیدار شدم همسری هنوز کنارم بود اما داشت تی وی تماشا میکرد ... وای نمازامون داشت قضا میشد ... زود خوندیمو همسری فیلمو رها کرد و رفت که بخوابه منم ۱۰۰ تا دراز و نشست زدمو رفتم خوابیدم ... صبحم ساعت ۸ سخت بیدار شدیم ... کاش میشد بیشتر بخوابیم ...

نظرات 3 + ارسال نظر
سیندخت دوشنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 19:02

به به چقدر گلدون...ماشاالله...من عاشق گلدونم ولی جاشو نداریم...فقط به بامبوهام عشق می ورزم!‌
واااااااااای توت فرنگی...دیوووونشم!
خصوصی داری

دیروز حمومشون کردم گلدونامو خدا کنه چیزیشون نشه ...
ممنون عزیزم بابت خصوصی

سپیده (باران عشق) سه‌شنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 09:11

سلام بهار جونم خوبی؟
به منم که دیگه سر نمی زنی!
دوست دارمااااااااااااااا تازشم کدبانویی هستی واسه خودت هاااااااا
راستی سرکار هم میری؟ گلهاتم خیلی قشنگه منم خیلی دوست دارم ولی متاسفانه تراس نداریم!
چقدر دسته گل تو شبیه دسته گل منه!

سلام عزیزم
کی میگه من به تو سر نمیزنم؟؟؟؟؟
منم دوستت دارم سپیده جون
کدبانوئم خودتی
سر کارم میرم
گلارم به چشمای قشنگت میبینی عزیزم
چه خوب... تفاهمم که داریم دیگه ...

بهار سه‌شنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 10:37 http://edesasaleh.blogfa.com

رمزمو چه جوری واست بذارم...

همینجا عزیزم تائیدش نمیکنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد