**راز زیبای زندگی**

وإِن یَکادُالّذینَ کَفَروالَیُزلِقونَکَ بِأَبصارِهِم لَمّاسَمِعُواالذِّکرَویَقولونَ إِنَّهُ لَمَجنونٌ ومَاهُوَ إِلاّذکرللعالمین

**راز زیبای زندگی**

وإِن یَکادُالّذینَ کَفَروالَیُزلِقونَکَ بِأَبصارِهِم لَمّاسَمِعُواالذِّکرَویَقولونَ إِنَّهُ لَمَجنونٌ ومَاهُوَ إِلاّذکرللعالمین

یه روز پر کار و انرژی

  

دیروز من ساعت ۷.۵ رسیدم خونه ََتصمیم گرفته بودم خیلی فرز باشم تا اومدن همسری و همه کارامو تموم کنم بنابراین یه لیست ۲۳ موردی تنظیم کردم تا همه رو انجام بدم و تند تند تیکشون کنم چه روشه خوبیه این نوشتن کارا و تیک کردنشون فک کنم توصیه دخملی یا سیندخت جون بود دخملی جون ٬سیندخت جونم  ممنون بابت  توصیه مفیدتون  

  

اول یه تیکه سینه مرغ و یه تیکه گوشت انداختم تو قابلمه تا با سیر و پیاز بپزه . بعدم لباسارو ریختم تو ماشین و خودم رفتم که یه دوش بگیرم به توصیه آلما جون اول به خودم برسم بعد که سرحال شدم و با روحیه٬به خونمون برسم . 

بنابراین بعد از یه دوش سریع موهامو شسوار کشیدمو یه کوچولو هم آرایش مرسی آلما جون  

 

    بعد از خودم نوبت خونه شد زود و سریع و به ذوق تیک شدن کارا تمام پذیرائی و خوابو مرتب کردمو جارو کشیدم آخرم یه گردگیری سریع . 

گلدونارو جابجا کردمو آب دادم دو سری دیگه لباس ریختم تو ماشینو قبلیارو بردم تو تراس پهن کردم . 

 

فلفل دلمه ایو قارچم با پیاز تفت دادم تازه میخواستم به مرتب کردن آشپزخونه برسم که همسری اومد . بچم تازه لباساشو عوض کرد و دست و روشو شست اومد که بشینه گفتم این مرغ و گوشتو ریش ریش میکنی برام؟؟ اونام که آماده شد همه رو با هم تفت دادمو زعفرون و فلفل و ادویه بهش اضافه کرم آب گوشتم ریختم توش تا به خورد گوشتا بره ٬‌آبش که خشک شد گذاشتم به روغن بیفته . 

 

 شام آماده شد و با همسری سفر رو پهن کردیمو شاممونو خوردیم سوپ شیرم از دیشب مونده بود اونم نوش جان کردیم ٬ این همسری جون من شکموئه و عاشق این جور غذا ها . 

 

 من یه کم دو باره جم و جور کردم و رفتم که بخوابم‌ همسریم رفت دوش بگیره که من خوابم برد تا صبح . 

 

دیروز یه کم از دست همسری دلخور بودم و بهش گفتم برای همین یه کم با هم سر سنگین بودیم اما خداروشکر صبح خوبی رو شروع کردیم و با هم آشتی شدیم اینقدر که این همسری ماهه نمیتونم باهاش قهر کنم. 

 

آخه صبح که بیدار شدم ٬ داشتم غصه میخوردم که همسری تا صبح منو اصلا بغل نکرد ٬ که دیدم میگه بیا بغلم ببینم٬ وای منو میگی از خدا خواسته ٬ پریدم . 

 

این همسری خیلی ناقلاس فکر منو میخونه هزار بار اینطوری شده ها.  

جرات ندارم یه ذره فکر کنم . 

دوستت دارم همسر عزیزم . 

 

تو راه هم یه عالمه مزرعه دیدیم ٬ آخ که چه منظره ای دارن ٬ خیلی منو سر حال میکنن .

 

ممنونم خدا جونم از اینهمه زیبائی که آفریدی و چشمی که بهم دادی تا ببینمشون و ازشون لذت ببرم  .

نظرات 5 + ارسال نظر
آلما دوشنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 09:08

چقدر کار کردی خانمی
آفرین به این همه انرژیت
این غذایی هم که درست کردی رو من خیلی دوست دارم اما فقط با مرغ درست می کنم. ایندفعه گوشتشم اضافه می کنم

مرسی عزیزم ... این انرژی رو از راهکار شما گرفتم دیگه خانمی ...
آلما جون خیلی خوشمزه میشه ... منم با مرغ درست میکنم اما اینو هم من هم همسری بیشتر دوست داریم ...

ساینا!. دوشنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 11:54

اوه اوه چه قالب قشنگی!.

چه خوب که فاصله هم دادی!.

افرین به تو بهار کدبانوی پرکار

مرسی عزیزم با چشمای قشنگت میبینی گلم

سیندخت دوشنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 12:08

همیشه تیک زدن باعث به موقع انجام شدن و بهتر انجام شدن و حس خوبی داشتن میشه...منم همیشه همین کارو میکنم...
آفرین به تو دختر خوب و با برنامه

شایدم از خودت یاد گرفتم سیندختی جونم

سایه دوشنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 12:14 http://didarema.persianblog.ir

چه قالب خوشگلی عزیزم

مرسی خانمی

فیروزه دوشنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 14:07

سلام ... مرسی از احوال پرسی هات ... بابا رو به بهبوده ... خدا رو شکر ...
چرا فونت بلاگت اینجوری شده؟ ... برای من خیلی ریز دیده میشه ...

خواهش میکنم عزیزم

خدارو شکررررررررررررررررررر

نمیدونم شاید مربوط به قالبه !!!!!!!!!!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد