دیروز یه سر رفتیم خونه مادر همسر که سم.نوی نذری رو که برامون گرفته بودو بگیریم آخه من عاشق سم..نو ام ...یه کم نشستیم و با مادر و خواهر همسری صحبت کردیم موضوع صحبت هم داداشی من بود که زن میخواد اونم کی دختر عمومو که بابا اینا مخالفن ... بعدم به همسر گفتم بریم فلفل دلمه ای و گوجه بخریم که تو یخچال ته کشیدن مادر همسری گفت شام بمونین ... هم دوست داشتم بمونم هم یه بدن دردی داشتم که نمیتونستم ... فک کنم سرما خوردم از این ویروس جدیدا گرفتم یه نسیم هم که بهم میخوره تمام مفاصل پا و دستم تیر میکشه و تمام بدنم کوفتس انگار کوه کندم ... خلاصه رفتیم از گوجه و فلفل دلمه ای و کدو خریدیم و چون میومونم تموم شده بود پرتقال و کیویم گرفتیم ... تا رسیدیم خونه اول از همسری خواستم یه کم پشتمو ماساژ بده یه کم بهتر شدم، یه قررصم خوردمو رفتم تو آشپزخونه شام درست کنم و قرار شد سوسیس سیب زمینی درست کنم ... همسر جونمم اومد ظرفارو شست ..آی میچسبه این کمک کردنا که نشونه محبت همسرانس...دست گلت درد نکنه عزیزممممممممممم ... شامو خوردیم دوباره من ظرفارو شستم ساعت چند شد 11.5 مسواکم زدم صورتمم شستمو رفتم تو تخت و فوری خوابم برد ...
بهار جون من فکر کردم اون آدرسی که دادی مال خودته . راستش سردرگم شده بودم .
نه عزیزم من اینجام
بهار جان چرا اینقدر بدن درد میگیری؟ ... نکنه کم خون باشی؟ ... یا شاید کلسیم ات کمه؟ ... یه کم به خودت برس خانومی ...
قرص آهنامو که نمیخورم
بخاطر مشکلی که واسم پیش میاره و میدونی چیه
خوب
دوم هی دراز میکشم رو زمین و با وجودی که همسری دعوام میکنه
و میره واسم پتو میاره
بعدشم فک کنم سرما خوردم چون مفاصلمم با یه باد درد میگیره
مادر همسری هم میگه چشمه
تازه نوبتیم باشه حالا نوبت منه هی مریض بشم
سلامت باشید و توی سلامتی ناز هم رو بکشید بهتره ها ...
مراقب خودت باش ...
اون که بله
شوخی بود عزیزم
چشم اما انگار واقعا بلد نیستیم مراقب خودمون باشیما یا من مریضم یا همسری