**راز زیبای زندگی**

وإِن یَکادُالّذینَ کَفَروالَیُزلِقونَکَ بِأَبصارِهِم لَمّاسَمِعُواالذِّکرَویَقولونَ إِنَّهُ لَمَجنونٌ ومَاهُوَ إِلاّذکرللعالمین

**راز زیبای زندگی**

وإِن یَکادُالّذینَ کَفَروالَیُزلِقونَکَ بِأَبصارِهِم لَمّاسَمِعُواالذِّکرَویَقولونَ إِنَّهُ لَمَجنونٌ ومَاهُوَ إِلاّذکرللعالمین

ه.ا.پ.ر اس. تار و بازار

چهارشنبه تا میرسم خونه یه عالمه کارای خانمانه انجام میدم آخرم دوش میگیرمو سشوار میکشم ... زنگ میزنم به همسری کجائی پس؟؟؟  ... همسری میاد میگه بریم ه ایپ ر اس تار ... آماده میشیمو میریم ... خیلی شلوغه خیلیم گرونه ... فقط من یه کرم و یه رژ لب مایع صورتی خیلی کم رنگ مارک او  ر ال میخرم ... بعدم میریم کافی شاپ های.پ.ر و دوتا هات داگ سفارش میدیم تا آماده بشه سیب زمینی سرخ کرده میخوریم ... بر میگردیم خونه و میخوابیم.

پنجشنبه قرار عصر همسری بیاد منو ببره خونه مامان اینا ... اما مامانی باباجونو میفرسته دنبالم که برم یشش مهمون داره ... دوتا خاله ها و یه دختر خالش که از قزوین اومده بودن عروسی ... خیلی دوستشون دارم ... بعد از ناهار ساعت 5 رفتن با مامان پاتختی ... خواهری اومد بعدم همسری و بابا ... مامانم ساعت 7 بابارفت دنبالشو برش گردوند ... شام خونه مامان اینا بودیم ... بعد از شام رفتیم خونه مادر شوهر اینا که همسری با برادرش بره ام آر آی تا 3.5 صبح طول کشید تا برگردن خوابم نمیبرد ...  

صبح جمعه بعد از بیدار شدن و خوردن صبحانه رفتیم بازار با خواهر شوهری 4 ... دوستش دارم ... یه شال و یه ست لباس زیر خوشمل واسش خریدم ... واسه خودمم همینطور ... یه کیفم خریدم ... بعدم رفتیم چهارتا پتو مسافرتی و یه سفره خوشمل خریدیم کلیم تو بازار سربه سر همسری گذاشتم که یادش بخیر واسه خرید حلقه ها و سرویس و آئینه شمعدون میومدیم بیا از اول دوباره عروسی کنیم من میرم خونه بابام دوباره بیا خواستگاری اما اگه نیای چی ؟؟؟ همسریم میخندید  ... خیلی گرم بود خیلی ... اما من اینقدر از خرید و گردش ذوق مرگ بودم سختم نبود ... برگشتیم خونمون ... از گرما سرخ شده بودمو پریدم تو حموم و یه دوش سریع گرفتم ... ناهار برنج گذاشتمو سیب زمینی سرخ کرد م خواهر همسریم ماست و خیار درست کرد ... خورشت بادمجونم از تو فریزر در آوردم و داغ کردم ... دوتا نون سنگکم همسری تو راه گرفته بود با نوشابه ... ناهارو خوردیم ... ظرفارو خواهر همسری زحمتشو کشید ... بعدم رفتیم تو اتاق خوابو رو تخت ولو شدیم ... بازم خواهر همسری همه عکسا رو دید ... ساعت6 هم همسری خواهرشو برد خونشون ... شام ماکارونی پختم ... یه کم دیشب دل درد داشتم سرحال نبودم . لباسائی که خریده بومو میپوشیدمو ذوق میکردم ... همسریم کلی خوشش اومد از خریدام.

نظرات 18 + ارسال نظر
سیندخت شنبه 12 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 13:47

به به مبارکه...من عاشق اون ست های خوشملم!!‌:)
هایپر که قیمتاش خیلی خوبه...
تداعی خاطره شده دیگه...

منم هر چی آدم میخره سیر نمیشه ...

نه خانمی کجا خوبه ؟؟؟ یه شلوارک واسه همسری ۶۵۰۰۰ تومن یه مانتو ۱۸۰۰۰۰یه بلوز ۷۰۰۰۰
؟آره کاش میشد برگردیم از اول اما اگه نیاد خواستگاری چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

سحر شنبه 12 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 14:11 http://www.spbk.persianblog.ir

آخ که منم عاشق خرید کردنم حالا هرچیمیخواد باشه

مثل همیم

فیروزه شنبه 12 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 14:28

مبارکت باشه بهار جان ...
خوبی؟ ... اوضاع و احوال خوبه؟

مرسی عزیزم خوبم ...
تو خوبی خانمی؟؟؟
نمیگی دلمون واست تنگ میشه؟؟؟
هی میام میبینم نیستی ...

مریم شنبه 12 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 15:03

ژس چرا نظر منو نزاشتی

آدرس بزار واست رمز بزارم

دخملی شنبه 12 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 15:07

منم عاشق اون ست هام ! یه کشو پر نپوشیده دارم : دیی دلم نمیاد بپوشم : دییییی
هاپیر تا حالا نرفتم خیلی به ما دورههههههههههههه

بپوش دیگه خانمی ... بازم میخری خوب ... حیفه ها ...
من که خوشم نیومد شهروندو بیشتر دوست دارم

مریم شنبه 12 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 15:25

من وب ندارم خو چیکار کنم

خوب آخه من چه جوری بهت رمز بدم عزیزم هان ؟

سیندخت شنبه 12 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 15:34

خب اونا مارک دار بودن...منتها غیر از پوشاکش بقیه چیزاش فوق العاده خوبه قیمتشون

عینه بقیه فروشگاهاس فقط شلیلشو دیدم ۴۶۰۰ مغزم سوت کشید چه خبره ؟؟؟

مریم شنبه 12 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 15:58

هیچی دیگه.فقط میتونم وبت رو دنبال کنم.از اشناییت خوشحال شدم خیلی.چون در حال خریدن جهیزیه هستم خواستم وسایلاتو و طرز چیدمان خونتو ببینم

خانمی ایمیل نداری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

مریم شنبه 12 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 16:45

نه عزیزم تازه کارم

ببخش خانمی ...

فلفل بانو یکشنبه 13 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 09:37

نکنه دل دردت برای گرما زدگی باشه ؟
همه خریداتم مبارک
هایپر استارم سوپر مارکتش و قالیچه هاش اینا خوبه
بقیه چیزاشم چون مارک داره گرونه منظور همون مانتو و غیره

نمیدونم فلفل جونی شدم کوه درد ...
ممنونم دوستم ...
ایندفعه میریم سوپریش ببینیم چه طوریه ...

شاپرک یکشنبه 13 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 10:33 http://www.iloveyou37.persianblog.ir

اخ گفتی خرید یام افتاد ویتامین خ خونم اومده پایین . باید یه خورده خودم رو تقویت کنم

حتما اینکارو بکن ... میدونی دیگه چقدر به آدم انرژی میده

ساینا!. یکشنبه 13 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 11:32

سلام بهاری
خریدات مبارک!.


سلام ساینا جوون ... ممنونم خانمی

مریم یکشنبه 13 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 13:21

سلام خوبی عزیزم خواستم یه احوالی ازت گرفته باشم همین مهربونم

مرسی عزیزم خوبم ... تو خوبی خانمی ؟؟؟

مریم یکشنبه 13 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 13:25

راستی عزیزم خواستم بپرسم کارمندی

اوهوووووووووووووووووووووووم

سحر یکشنبه 13 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 16:51 http://www.spbk.persianblog.ir

آره خودمم فکر میکنم که انرژیم خیلی زیاده

اسفند دود کن چشم نخوری خانمی

بهار نبض عشق یکشنبه 13 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 19:22

سلام عزیزم
خوش به حالت اینقدر این روزها کار همسری زیاده که اصلا وقت نمیکنیم با هم باشیم.من از مارم لورال خیلی خوشم میاد.خریداتم مبارک باشه خانمی.

درست میشه بهار جوون ... ممنونم گلم

خانومک دوشنبه 14 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 08:35

گلم اون عکس رو عروسی داداشم انداختم عکس های عروسی رو هنوز نداده.بعدم تو از اون فاصله چه جوری تشخیص دادی آخه

مشخصه خوب حتی اگه کوچیک باشه ...

آلما دوشنبه 14 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 09:18

خریدات مبارکه خانمی

ممنون دوستم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد