**راز زیبای زندگی**

وإِن یَکادُالّذینَ کَفَروالَیُزلِقونَکَ بِأَبصارِهِم لَمّاسَمِعُواالذِّکرَویَقولونَ إِنَّهُ لَمَجنونٌ ومَاهُوَ إِلاّذکرللعالمین

**راز زیبای زندگی**

وإِن یَکادُالّذینَ کَفَروالَیُزلِقونَکَ بِأَبصارِهِم لَمّاسَمِعُواالذِّکرَویَقولونَ إِنَّهُ لَمَجنونٌ ومَاهُوَ إِلاّذکرللعالمین

بستنی خوشمزززززززززززززززه

دیروز به همسری گفتم هوس فالوده کردم ... رفتیم سر راه بستنی فروشی محلمون تا دو تا فالوده بخریم ... چقدر شلوغ بود ... واسه منه شکمو وایستادن تو اون صف و از پشت ویترین ظرفای بستنیای خوشمزه رو دیدن عذابه ... همسری فیش میگیره ... واسه من فالوده واسه خودش فالوده بستی ... اعتراض میکنم ... حالا خوبه خودم گفته بودم من فقط فالوده میخواما ... همسری گفت خودت گفتی ... گفتم نه منم فالوده بستنی میخوام ... شکمو نگفت خوب فالوده بستنی مال تو ٬من فالوده میخورم ... فیشو عوض کرد ...پس چرا نوبتمون نمیشه ؟؟؟ همسری گفت تو برو تو ماشین من میگیرم میام ... چشمام چند دقیقه به در خشک شد تا بالاخره اومد ... فالوده بستنیارو داد دستم ... باعثه خجالته ولی هنوز همسری حرکت نکرده دو تا قاشق از بستنیش خوردم ... همسری میگه شکمووووو ... میگم نخیر ندیدی آب شده بود ... میدونین احساس کردم مال همسری قلنبه بستنیش گنده تره از مال منه خوردمش تا هم اندازه بشن ... دلم نمیاد که از بستنی خودم بخورم که ... به همسری میگم من از بستنی تو هم میخورما میگه نه شرمنده ... میگم من تند تند میخورم بعد اینقدر نگات میکنم با حسرت تا دلت بسوزه به منم بدی میگه نخیرا از این خبرا نیستا ...رفتیم تو پارک نسشتیم که بستنیامونو بخوریم ... یه مقایسه میکنمو کمتره رو میدم به همسری ... همسری بازم میگه شکمووووو ... میگم مگه چیه خوب یه اندازشون کردم دیگه مال تو زیاد بود ... میگه خوب روش ننوشته بود مال منه که خوب اونو تو برمیداشتی ... اما خوب نمیشد ... میدونین دیگه ... همسری میگه چه هوس خوبی کردیا ... نمیشه بیشتر از این هوسا بکنی ... میگم نه آخه چاق میشم .  

پارک قشنگیه این پارک کوچه پائینی ...میدونین میرم پارک بازی بچه ها رو میبینم روحم میخواد پرواز کنه ... دوست دارم بعضیاشونو تو بغلم بچلونم اینقدر که با مزه ان ... خانمام که مشغول ورزشن با وسایل تو پارک ... یه سریام رو چمنا نشستن هم مراقب نی نیاشونن هم با هم صحبت میکنن ... چقدر این صحنه هارو دوست دارم ... باغبونه پارکم داره چمنارو آب میده ... به همسری میگم کاش من جای این آقای باغبون بودم ... چه کیفی میکنه تو این فضا ... 

همسری منو میذاره جلو در خونه و خود میره نون بگیره ... منم میرم تا نمازم قضا نشه ... لباسامو درمیارمو جابجا میکنم ... وضو میگیرم ... سیب زمینیم میزارم آبپز بشه واسه شام پوره سیب زمینی بپزم ... نمازمو که میخونم همسری میاد ... یه کم میوه میخوریم ... موبایلمو کوک میکنم واسه یه ربع بخوابم سر حال بشم بلند شمو شامو آماده کنم ... موبایل که زنگ خورد بیدار شدم ... اصلا نفهمیدم خوابیدم یا نه اما سرحال بودم پس خوابیدم ... شامو آماده کردم ... همسرم کلی کار داشت .. شام آماده شد خوردیم .. منم رفتم یه دوش گرفتم و نمازو که خوندم ... آبجوش واسه همسری گذاشتمو ریختم تو فلاسک و میوه شستم تا شب درس میخونه بخوره ... همسری گفته بود نیم ساعته بیدارش کنم اما موبایلای جفتمونو کوک کردم واسه یه ساعت بعد و گذاشتم بالا سرش اونم با چه زنگی ؟؟؟ مدرسه موش ها ... دیگه رفتم خوابیدم تا صبح .

 

 

نظرات 11 + ارسال نظر
سایه سه‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 11:04 http://didarema.persianblog.ir

چی بیشتر از بستنی میچسبه توی این روزای داغ ؟ هیچ چی

اوهوووووووووووووووووووووووووم موافقم

دخملی سه‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 13:46

من عااااشق بستنی ام امافالوده نه !‌اصلا نمی خورم ...
نوش جونتون

چه عجب عزیزم ... خیلی خوشحالم کردیا ... بوس دخملی جونم

سحر سه‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 14:07 http://www.spbk.persianblog.ir

حسابی شیطونی کردیا شکمووو

اوهوووووووووووووووووووووووووووووووم مزه میده

بهار سه‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 14:12 http://hamdardbiato.blogsky.com

سلام بهار جون برای آرزوی روزهای خوش میکنم . من خواننده خاموشت بودم ولی الان دیگه طاقت نیاوردم و حالا با اجازه ات لینکیندمت خوشحال میشم به منم سر بزنی

خوش اومدی خانمی ... چشم حتما

عسل سه‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 14:31 http://asaldeltang.blogfa.com

سلام بهار جون
من از طریق وبلاگ دوستان با شما اشنا شدم
و در اولین فرصت که بعد از ظهر میشه میام میام تمام نوشته هایت را میخوانم
و با افتخار با تبادل لینک شما موافق میباشم.
شما چطور؟
لطفا خبرم کنید؟
وماگر خواستید مرا با نانم دلتنگی های عسل لینک کنید
و شما را؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بهم خبر دهید منتظرم

از حضورت خوشحالم عسل جوون

سیندخت سه‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 16:54

عاشق این جور نوشتن بامزتم...بامزه ی من! نوش جونت...اصلنم چاق نمیشی...بخور تا می تونی...

من چی ؟؟؟ من که عاشق خودتم چی؟؟؟؟؟؟؟؟
میشم سیندختی میشم ... ولی خوببببب ... نمیشه که نخورد یه وقتائی شکمه گولم میزنه ...

مبینا سه‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 22:51 http://hamdardbiato.blogsky.com

سلام بهار جونم چند روز نیومدما چقدر نوشتی.
بگذریم ، دیگه لینکت کردم تا همیشه یادم بمونی.
خوشحال میشم که تو هم بیایی.
راستی اومدم که شب میلاد امام جواد رو به تو و همسری گلت تبریک بگم ایشاالله همیشه خوش باشی و شکمو.

ممنون عزیزم ... منم به شما تبریک میگم خانمی

فیروزه چهارشنبه 2 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 09:29

صبحی داشتم عطر میزدم یهویی یادت افتادم ... عزرت به دستت رسید؟ ... بوش رو دوست داری؟! ...

اوهووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووم خیلییییییییی ... اتفاقا منم هر وقت میبینم یاد تو میفتم عزیزم ... اون عطر بیشتر برام یادآوره توئه ... بوشم عالیه کلی نگران بودم نکنه خوشم نیاد ... اما بعد میگفتم فیروزه خوش سلیقس ... یه بار به همسری گفتم میزاشتی میرفتیم یه مغازه بوشو تست میکردیم ... ولی خدارو شکر پولمون هدر نرفت

ساینا!. چهارشنبه 2 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 10:03

سلام بهار جون
من فالوده دوست دارم اما بدون اب لیمو!.

من عاشقه فالوده ام عاشق ...

شاپرک چهارشنبه 2 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 11:10 http://www.iloveyou37.persianblog.ir

اخیییییییی
منم الان هوس بستنی کردم شدیدددددد
البته بستنی خوردن فقط و فقط کنار شوشو لذتبخشه و لاغیر

خودمم الان دوباره هوس کردم ...

واقعانااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

شاپرک چهارشنبه 2 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 11:16 http://www.iloveyou37.persianblog.ir

بهار جون اون کامنت خصوصی که اسم نداشت من بیدم

میام پیشت شاپرک جوون یه کم صبر کن خوب؟؟؟؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد